آدمهایی که زیاد فکر میکنند، معمولاً یک ویژگی مشترک دارند: نسبت به فاصلههای عاطفی بسیار حساساند. همین حساسیت باعث میشود بهطور عجیبی جذب کسانی شوند که در ابراز صمیمیت و احساسات مشکل دارند؛ همانها که در شروع رابطه گرم و امن بهنظر میرسند، اما چند قدم جلوتر ناگهان سرد میشوند، عقب میکشند، یا به بهانههای مختلف از نزدیکشدن فرار میکنند.
این ترکیب درست مثل قرار دادن یک کبریت روشن کنار یک مخزن بنزین است؛ بیشفکر با کوچکترین علامت سردی، سناریو میسازد، بررسی میکند، علت پیدا میکند، و سعی میکند رابطه را نجات دهد. اجتنابی هم با همین تلاشها بیشتر از قبل فاصله میگیرد، چون فشار صمیمیت برایش طاقتفرساست.
اما این جذب عجیب اتفاقی نیست. ریشهاش معمولاً به یک زخم قدیمی برمیگردد؛ جایی که فرد یاد گرفته برای نگهداشتن محبت دیگران باید تلاش زیادی کند. تلاش برای دیده شدن، تلاش برای دوستداشتنی بودن، تلاش برای شنیده شدن. و وقتی در بزرگسالی فردی را میبیند که صمیمیت را قطرهچکانی ارائه میدهد، همین الگوی قدیمی فعال میشود: «اگر تلاش بیشتری کنم، این رابطه درست میشود.»
واقعیت این است که آدم اجتنابی از صمیمیت نمیترسد؛ از بلعیدهشدن میترسد. آدم بیشفکر هم از رهاشدگی. و این ترکیب تا زمانی که هر دو نفر از ترسهای ریشهای خود آگاه نشوند، رابطه را وارد یک چرخهی فرساینده میکند: نزدیکشدن، دور شدن، اضطراب، سردی، و دوباره تلاش برای نجات رابطه.
درک این چرخه کمک میکند بهجای تلاش بیپایان برای تغییر طرف مقابل، به زخمی نگاه کنیم که ما را به این نوع رابطهها میکشاند. گاهی اصلاح رابطه نیاز به دو نفر دارد؛ اما تغییر مسیر زندگی عاطفی، از شناخت همین الگوهای قدیمی شروع میشود.
__ رضا کاکرودی | روانشناس بالینی