روان‌نویس | رضا کاکرودی - روانشناس بالینی و روان‌درمانگر

روان‌نویس | رضا کاکرودی - روانشناس بالینی و روان‌درمانگر

وبلاگ رسمی رضا کاکرودی، روانشناس بالینی. ارائه تحلیل‌های روان‌شناسی، تکنیک‌های خودیاری و مطالب تخصصی در حوزه سلامت روان و درمان شناختی-رفتاری (CBT).

 کتاب "اسب سیاه" (با عنوان اصلی Dark Horse) نوشته "تاد رز" و "اگی کاس" ، اثری است که با نگاهی نو به مفهوم موفقیت، مسیرهای غیرخطی زندگی و اهمیت کشف استعدادهای منحصربه‌فرد می‌پردازد. این کتاب با ترجمه روان "پیام بهرامپور"، برای خواننده فارسی‌زبان نیز جذابیت ویژه‌ای دارد. در این تحلیل، به بررسی ابعاد روانشناختی این اثر و ارتباط آن با مفاهیمی مانند خودشکوفایی، انگیزش درونی و پذیرش فردیت می‌پردازیم.

[پ.ن: این کتاب با ترجمه های مختلف در ایران به چاپ رسیده اما دلیل معرفی پیام بهرامپور به این دلیل است که بنده کتاب ترجمه شده ایشان را خواندم و این تحلیل را نوشتم.]

---

۱. "فراروی از استانداردهای اجتماعی: فردیت به‌مثابه کلید موفقیت"
رز و کاس با معرفی مفهوم "اسبهای سیاه" —افرادی که خارج از چارچوب‌های مرسوم به موفقیت دست یافته‌اند—بر این نکته تأکید می‌کنند که جامعه اغلب موفقیت را با معیارهایی یکسان (مثل ثروت، موقعیت اجتماعی، یا تحصیلات عالی) تعریف می‌کند. اما از دید روانشناختی، این نگرش می‌تواند به "خودِ کاذب" (Self-Alienation) منجر شود؛ حالتی که فرد برای برآوردن انتظارات دیگران، از نیازها و علایق واقعی خود فاصله می‌گیرد.  
- پیوند با نظریه خودتعیین‌گری (Self-Determination Theory)/ [نظریه‌خودمختاری نیز به آن‌می‌گویند]:
 کتاب بر سه نیاز اساسی این نظریه تٲکید دارد یعنی: "خودمختاری" (Autonomy)، "شایستگی" (Competence)، و "ارتباط" (Relatedness). موفقیتِ اسب‌های سیاه نه از مسیر رقابت با دیگران، بلکه از طریق تمرکز بر علایق شخصی و پرورش مهارت‌های منحصربه‌فردشان حاصل می‌شود.

۲. "گذار از ذهنیت کمبود به ذهنیت فراوانی"
نویسندگان با روایت داستان افرادی که در میان‌سالی یا پس از شکست‌های پی در پی به موفقیت رسیده‌اند، نشان می‌دهند که "زمان" خطی نیست و هر مرحله از زندگی فرصتی برای رشد است. این ایده با مفهوم "انعطاف‌پذیری روانی" (Psychological Flexibility) و نظریه "ذهنیت رشد" (Growth Mindset) کارول دوک همسوست:  
- *مثال کاربردی:* فردی که در کودکی به دلیل ناتوانی در ریاضیات برچسب «ضعیف» می‌خورد، ممکن است در بزرگسالی با کشف علاقه‌اش به طراحی گرافیک، به یک خلاق بی‌نظیر تبدیل شود. این تحول، نیازمند کنار گذاشتن "ذهنیت ثابت" (Fixed Mindset) و پذیرش امکان تغییر است.

۳. "اهمیت ریزعادت‌ها و گام‌های کوچک"
کتاب بر خلاف توصیه‌های کلیشه‌ای برای تعیین اهداف بزرگ، بر نقش "خُرده‌داستان‌های موفقیت" (Small Wins) تأکید می‌کند. از منظر روانشناسی، این رویکرد با مفهوم "خودکارآمدی" (Self-Efficacy) آلبرت بندورا مرتبط است: دستیابی به موفقیت‌های کوچک، باور فرد به توانایی‌هایش را تقویت کرده و انگیزه حرکت به جلو را ایجاد می‌کند.  
- **نکته کلیدی:**  
 رز و کاس نشان می‌دهند که مسیر موفقیت، بیشتر شبیه به کاوشی آزمایشی است تا نقشه ازپیش‌تعیین‌شده. این ایده به خواننده اجازه می‌دهد تا از "کمالگرایی مخرب" فاصله بگیرد و اشتباهات را به‌عنوان بخشی طبیعی از فرآیند یادگیری بپذیرد.

۴. "تنش بین استانداردسازی و تنوع انسانی" 
در فصل‌های پایانی کتاب، نویسندگان سیستم‌های آموزشی و شغلی را نقد می‌کنند که انسان‌ها را در قالب‌های یکسان می‌گنجانند. این نقد، یادآور نظریه "هوش‌های چندگانه" هاوارد گاردنر است که بر تنوع استعدادهای انسانی تأکید دارد.  
- **پیام روانشناختی:**  
 فشار برای همگون‌سازی می‌تواند به "فرسودگی روانی" (Burnout) و "بیگانگی از خویشتن" منجر شود. در مقابل، پذیرش تفاوت‌ها و طراحی مسیر زندگی بر اساس علایق فردی، سلامت روان و رضایت از زندگی را افزایش می‌دهد.

۵. "چرا این کتاب برای خواننده فارسی‌زبان ارزشمند است؟"
در جامعه‌ای که هنوز فشار برای پیروی از الگوهای سنتی موفقیت (مثل پزشک یا مهندس شدن) بالاست، "اسب سیاه" مانند نسخه‌ای درمانگر عمل می‌کند. ترجمه شیوای بهرامپور نیز به انتقال روان مفاهیم کمک کرده است.


ــ یک سوال از شما خوانندگان:
 «آیا موفقیتی که به دنبال آن هستید، واقعاً از آنِ شماست، یا نسخه‌ای است که جامعه برایتان تجویز کرده؟»

---

نتیجه‌گیری:  
"اسب سیاه" تنها یک کتاب انگیزشی نیست، بلکه راهنمایی است برای بازتعریف موفقیت بر اساس "خودِ اصیل" (Authentic Self). از دید روانشناسی، این اثر خواننده را به سفر درونی دعوت می‌کند تا با کنار گذاشتن ترس از قضاوت دیگران، شجاعت دنبال کردن مسیر منحصربه‌فرد خود را پیدا کند.


- پیشنهاد عملی:
 شما خوانندگان می‌توانید با شناسایی "ریزعلاقه‌های" خود (Micro-Interests) و آزمایش گام‌های کوچک، فرآیند تبدیل شدن به یک اسب سیاه را آغاز کنید.

 

به یاد داشته باشید: اسبهای سیاه، از دل همان تناقض‌ها و ناکامی‌هایی متولد می‌شوند که جامعه آن‌ها را «شکست» می‌نامد! 🐎✨

 

نویسنده:

رضا کاکرودی | روانشناس بالینی و رواندرمانگر

 

چرا مغز ما عادت‌ها را دوست دارد؟ نقش عادت‌ها در شکل‌گیری شخصیت و راه‌های تغییر آن‌ها"

عادت‌ها، چه خوب و چه بد، بخش جدایی‌ناپذیر زندگی روزمره ما هستند. از بستن کمربند ایمنی بدون فکر کردن تا چک کردن مداوم شبکه‌های اجتماعی، مغز ما به‌صورت خودکار این رفتارها را تکرار می‌کند تا انرژی ذهنی کمتری مصرف کند. اما سوال اینجاست: چرا تغییر عادت‌های ناسالم اینقدر سخت است؟ تحقیقات روانشناسی نشان می‌دهد که درک مکانیسم‌های عصبی و روانی پشت عادت‌ها، کلید اصلی تغییر رفتارهای ناخواسته است.

---

۱. عادت‌ها از کجا می‌آیند؟ نقش "حلقه عادت" 
بر اساس نظریه "چارلز دوهیگ" در کتاب "قدرت عادت"، هر عادت از سه بخش تشکیل شده است:  
- نشانه (Cue): محرکی که مغز را برای شروع رفتار آماده می‌کند (مثلاً احساس استرس).  
- روال (Routine): رفتار خودکار انجام‌شده (مثل سیگار کشیدن).  
- پاداش (Reward): حس رضایتی که پس از رفتار به دست می‌آید (کاهش موقت استرس).  

مغز برای صرفه‌جویی در انرژی، این حلقه را در "گانگلیون‌های پایه" (بخشی از سیستم لیمبیک) ذخیره می‌کند. هرچه عادتی قدیمی‌تر باشد، مسیرهای عصبی آن عمیق‌تر شده و تغییرش دشوارتر می‌شود.

۲. چرا ترک عادتهای بد سخت است؟
- "مغز به پاداش‌های فوری اعتیاد دارد: عادت‌هایی مثل مصرف شیرینی یا تماشای سریال، ترشح دوپامین (هورمون لذت) را تحریک می‌کنند. مغز ترجیح می‌دهد به‌جای تلاش برای تغییر، به دنبال پاداش‌های سریع برود.  
- "تغییر عادت، اضطراب ایجاد می‌کند:" مطالعه‌ای در "دانشگاه ام‌آی‌تی (2023)" نشان داد که تلاش برای ترک یک عادت، فعالیت آمیگدال (مرکز ترس مغز) را افزایش می‌دهد. به همین دلیل، بسیاری از افراد پس از چند روز به رفتار قبلی بازمی‌گردند.  

۳. راهکارهای علمی برای جایگزینی عادت‌ها
الف) قانون "۲ دقیقه" جیمز کلیر
اگر می‌خواهید عادت جدیدی بسازید، آن را به کوچکترین نسخه ممکن کاهش دهید (مثلاً "۲ دقیقه ورزش" به‌جای "۱ ساعت باشگاه"). این کار مقاومت ذهنی را کم می‌کند و احتمال پایبندی را افزایش می‌دهد.  

ب) تغییر نشانه‌ها
عادت‌ها بدون محرک‌های محیطی ضعیف می‌شوند. مثلاً اگر هر شب جلوی تلویزیون هله‌هوله می‌خورید، جای مبل را تغییر دهید یا یک لیوان آب روی میز بگذارید.  

ج) استفاده از "تکنیک جایگزینی"
مغز نمی‌تواند یک رفتار را حذف کند، اما می‌توان آن را با رفتاری مشابه جایگزین کرد. مثال:  
- عادت قدیمی: جویدن ناخن هنگام استرس.  
- جایگزین: فشار دادن توپ استرس یا نوشیدن چای.  

۴. مورد پژوهشی: چگونه "سارا" عادت شب‌بیداری را تغییر داد؟
سارا (۳۲ ساله) به دلیل شب‌بیداری و استفاده از موبایل، همیشه احساس خستگی می‌کرد. روانشناس او با استفاده از راهکارهای زیر به او کمک کرد:  
۱. "حذف نشانه:" شارژ کردن موبایل در اتاق دیگر.  
۲. "جایگزینی روال:" به‌جای اسکرول کردن، ۱۰ صفحه کتاب خواندن.  
۳. "پاداش جدید:" ثبت روزانه خواب خوب در یک اپلیکیشن و دریافت امتیاز.  
پس از ۶ هفته، مغز سارا به‌مرور به روال جدید عادت کرد و کیفیت خوابش ۴۰% بهبود یافت.

۵. هشدار: تغییر عادت نیاز به مهربانی با خود دارد! 
طبق پژوهش‌های "دکتر کریستین نِف"، افرادی که پس از شکست در تغییر عادت، با خود مهربان هستند (Self-Compassion)، ۳ برابر بیش‌تر از کسانی که خود را سرزنش می‌کنند، در نهایت موفق می‌شوند. به‌جای گفتن "من شکست خوردم"، بگویید: "این بار یاد گرفتم چه چیزی جواب نمی‌دهد!".

" نتیجه‌گیری " : 
عادت‌ها زنجیرهای نامرئی هستند که شخصیت و سبک زندگی ما را می‌سازند. درک علم پشت آنها نه‌تنها به ما قدرت تغییر می‌دهد، بلکه کمک می‌کند با مکانیسم‌های ذهنیمان همدلی بیشتری داشته باشیم. به یاد داشته باشید: مغز شما مانند یک عضله است؛ هرچقدر تمرین تغییر عادت را بیشتر کنید، قویتر می‌شود.

 

" پی‌نوشت برای شما خوانندگان عزیز وبلاگ: " 
اگر تجربه‌ای از تغییر عادت‌های خود دارید یا سوالی درباره تکنیک‌های مطرح‌شده دارید، آن را در بخش نظرات بنویسید. ما مقالات بعدی را بر اساس پرسش‌های شما طراحی خواهیم کرد!

رضا کاکرودی | روانشناس بالینی و رواندرمانگر

۵ راهکار عملی برای مدیریت استرس روزمره: چگونه در دنیای پرشتاب امروز آرام بمانیم؟

در دنیای امروز که سرعت زندگی به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته، استرس به بخشی اجتناب‌ناپذیر از تجربه‌ی روزمره تبدیل شده است. چه در ترافیک سنگین شهری گیر کرده باشید، چه با حجم کارهای اداری غرق شده باشید، یا حتی نگرانی‌های خانوادگی ذهنتان را مشغول کرده باشد، بدن و ذهن شما به‌طور مداوم تحت تأثیر هورمون‌های استرس قرار می‌گیرد. اما خبر خوب این است که مدیریت استرس یک مهارت اکتسابی است و با تمرین می‌توانید آن را به هنری شخصی تبدیل کنید. در این مقاله، با ۵ راهکار مبتنی بر علوم روانشناسی آشنا می‌شوید که به شما کمک می‌کنند بدون فرار از زندگی مدرن، بر امواج استرس سوار شوید.

---

۱. "تکنیک «توقف آگاهانه»: وقفه‌ای برای بازسازی ذهن"  
برخلاف تصور رایج، مقابله با استرس لزوماً به معنی حذف عوامل استرس‌زا نیست. گاهی کافی است بین محرک استرس و پاسخ خود، یک «مکث آگاهانه» ایجاد کنید.  
- "چگونه؟"
  هرگاه احساس کردید استرس در حال غلبه است، به‌مدت ۶۰ ثانیه کارهای زیر را انجام دهید:  
  - نفس عمیق بکشید (۴ ثانیه دم، ۶ ثانیه بازدم).  
  - از خود بپرسید: «آیا این موقعیت واقعاً تهدیدکننده است، یا ذهنم دارد فاجعه‌سازی می‌کند؟»  
  - یک شیء اطرافتان را با دقت توصیف کنید (مثلاً رنگ دیوار، بافت میز).  
این تمرین با فعال کردن قشر پیش‌پیشانی مغز، از واکنش‌های هیجانی سریع جلوگیری می‌کند.

---

۲. "استراتژی «حاشیه‌ی ایمنی عاطفی»"
همان‌طور که حساب پس‌انداز مالی برای روزهای بحران می‌سازیم، ایجاد یک «حاشیه‌ی ایمنی عاطفی» نیز می‌تواند مانند ضربه‌گیر عمل کند.  
- "راهکار:" 
  - هر روز ۱۰ دقیقه از زمان خود را به فعالیتی اختصاص دهید که بدون هدفمندی، صرفاً حس خوبی به شما می‌دهد: (مثلاً گوش دادن به موسیقی بدون کلام، نقاشی با آب).  
  - هفته‌ای یک بار، فهرستی از سه موفقیت کوچک خود را بنویسید. این کار ذهن را برای تمرکز بر منابع درونی مقاومت‌ساز تربیت می‌کند.

---

۳. "پارادوکس «پذیرش بدون تسلیم»" 
مطالعات نشان می‌دهد مقاومت در برابر احساس استرس، آن را تشدید می‌کند. در عوض، پذیرش هیجانات منفی به عنوان بخشی طبیعی از تجربه‌ی انسان، تحمل‌پذیری شما را افزایش می‌دهد.  
- "تمرین عملی:"
  جمله‌ی «اکنون احساس استرس می‌کنم، و این قابل درک است زیرا…» را کامل کنید. این جمله‌سازی، استرس را از یک «دشمن» به یک «پیام‌رسان» تبدیل می‌کند که ممکن است بخواهد توجه شما را به نیازهای برآورده‌نشده جلب کند.

---

۴. "نورپردازی مجدد شناختی: بازی با سایه‌های ذهن"  
سبک تفسیر شما از رویدادها، تعیین‌کننده‌ی ۸۰ درصد تجربه‌ی استرس است. تکنیک «بازسازی شناختی» به شما کمک می‌کند روایت ذهنی خود را ویرایش کنید.  
- "مثال:"
  به جای «رئیسم از گزارشم انتقاد کرد، حتما می‌خواهد اخراجم کند!»، بگویید: «انتقاد او به من فرصت می‌دهد نقاط ضعف کارم را بشناسم و حرفه‌ای‌تر شوم».  
  - "نکته‌ی کلیدی:" از خود بپرسید: «آیا این فکر به من قدرت می‌دهد یا مرا ناتوان می‌کند؟»

---

۵. "ریتم طبیعت: تنظیم ساعت بدن با نور و تاریکی"
تحقیقات نوین عصب‌شناسی تأکید می‌کنند که بین بی‌نظمی در چرخه‌ی خواب-بیداری و افزایش سطح کورتیزول (هورمون استرس) ارتباط مستقیم وجود دارد.  
- "برنامه‌ی پیشنهادی:"  
  - ۱ ساعت قبل از خواب، نور محیط را کاهش داده و از نور آبی صفحات نمایش دوری کنید.  
  - صبح‌ها ۵ دقیقه در معرض نور طبیعی (حتی اگر ابری است) بایستید. این کار تولید سروتونین را تنظیم می‌کند که مانند یک ضداسترس طبیعی عمل می‌کند.

---

"نتیجه‌گیری:" 
مدیریت استرس شبیه یادگیری نواختن یک ساز است؛ هرچقدر تمرین شما هدفمندتر باشد، نتایج هارمونیک‌تری خواهید شنید. این راهکارها نه نسخه‌ی عمومی، بلکه نقشه‌ی مسیری هستند که می‌توانید با توجه به ویژگی‌های شخصیتیتان آن را سفارشی‌سازی کنید. به یاد داشته باشید که گاهی موثرترین اقدام برای کاهش استرس، پذیرش این واقعیت است که «همه چیز تحت کنترل من نیست» – و این نه نشانه‌ی ضعف، که نشانه‌ی خرد است.

---

"پی‌نوشت برای مخاطبان حرفه‌ای:" 
اگر این مطلب برایتان جذاب بود، پیشنهاد می‌کنم مقاله‌ی علمی اخیر منتشرشده در مجله‌ی *Stress and Health* (۲۰۲۳) درباره‌ی تأثیر نور آبی بر سیستم عصبی خودمختار را مطالعه کنید. این تحقیق مکانیسم‌های پشت تکنیک شماره‌ی ۵ را به‌طور دقیق توضیح می‌دهد.


+ راهکارهای شخصی شما برای مدیریت استرس چیست؟ آنها را در کامنت ها به اشتراک بگذارید تا جامعه‌مان از تجربیات یکدیگر بیاموزد!

 

رضا کاکرودی | روانشناس بالینی و رواندرمانگر

www.youtube.com/rezakakroudi

www.instagram.com/rezakakroudi

ذهن انسان مانند یک هنرمند خستگی‌ناپذیر است؛ گاهی شاهکار می‌آفریند و گاهی در دام تحریف‌های شناختی گرفتار می‌شود. این تحریف‌ها یا «خطاهای فکری»، الگوهای ناسالمی هستند که بدون اینکه متوجه شویم، احساسات و رفتار ما را شکل می‌دهند. در روانشناسی، شناسایی این تحریف‌ها اولین قدم برای تغییر افکار منفی و بهبود سلامت روان است. در این مطلب، با ۱۰ تحریف شناختی رایج آشنا می‌شویم که ممکن است شما هم تجربه کرده باشید!  

---

۱. "تفکر همه یا هیچ (سیاه و سفید)"
ذهنتان می‌گوید: «اگر کامل نباشم، یعنی شکست خورده‌ام!»  
این تحریف، دنیا را تنها در دو رنگ می‌بیند: یا موفقیت کامل یا شکست مطلق. مثلاً اگر در یک پروژه کوچک اشتباه کنید، فکر می‌کنید «همه‌چیز خراب شد». به‌جای این دیدگاه، سعی کنید خاکستری‌های زندگی را ببینید و پیشرفت‌های کوچک را جشن بگیرید.  

---

۲. "تعمیم افراطی" 
ذهنتان می‌گوید: «همیشه همین اتفاق برای من می‌افتد!»  
یک تجربه منفی را به همه موقعیت‌های زندگی تعمیم می‌دهید. مثلاً پس از یک قرار ملاقات ناموفق، باور می‌کنید «هرگز کسی مرا دوست نخواهد داشت». به خود یادآوری کنید که یک رویداد، نماینده کل زندگی نیست.  

---

۳. "فیلتر ذهنی" 
ذهنتان می‌گوید: «فقط چیزهای بد را می‌بینم!»  
مثل این است که تنها یک قطره جوهر سیاه را در یک لیوان آب سفید ببینید. مثلاً روزی پر از اتفاق خوب را تنها به‌خاطر یک انتقاد کوچک، «روز وحشتناک» بنامید. تمرین کنید تا جنبه‌‌های مثبت را هم ثبت کنید.  

---

۴. بی‌اعتبار کردن مثبت‌ها"
ذهنتان می‌گوید: «این تعریف‌ها واقعی نیستند!»  
وقتی کامیابی‌های خود را نادیده می‌گیرید یا تعریف دیگران را بی‌ارزش می‌دانید. مثلاً اگر کسی بگوید «کارت عالی بود»، پاسخ می‌دهید «اتفاقاً ساده بود!». به‌جای آن، پذیرش تحسین‌ها را تمرین کنید.  

---

۵. "پیشگویی ذهن‌خوانی
ذهنتان می‌گوید: «می‌دانم دیگران در مورد من چه فکری می‌کنند!»  
مثلاً اگر دوستتان پیامتان را جواب ندهد، فکر می‌کنید «حتماً از دست من ناراحت است»، بدون هیچ مدرکی. به‌خاطر داشته باشید که ذهن‌خوانی اغلب نادرست است و بهتر است مستقیم سؤال کنید.  

---

۶. "فاجعه‌سازی"
ذهنتان می‌گوید: «اگر اتفاق بدی بیفتد، همه‌چیز نابود می‌شود!»  
مثلاً قبل از یک سخنرانی، باور دارید «اگر اشتباه کنم، همه مرا مسخره می‌کنند و شغلم را از دست می‌دهم». واقع‌بین باشید: آیا واقعاً احتمال این فاجعه چقدر است؟  

---

۷. "بایدها و نبایدها"
ذهنتان می‌گوید: «همه‌چیز باید طبق ایده‌آل من پیش برود!»  
جمله‌هایی مثل «نباید این اشتباه را می‌کردم» یا «همه باید من را تأیید کنند» باعث احساس گناه یا خشم می‌شوند. به‌جای آن، انعطاف‌پذیری و پذیرش واقعیت را جایگزین کنید.  

---

۸. "برچسب‌زدن"
ذهنتان می‌گوید: «من یک بازنده‌ام!»  
به‌جای توصیف رفتار («در این پروژه موفق نبودم»)، به خود یا دیگران برچسب کلی می‌زنید («من بی‌عرضه‌ام»). این برچسب‌ها اعتمادبه‌نفس را تخریب می‌کنند.  

---

۹. "شخصی‌سازی" 
ذهنتان می‌گوید: «تقصیر من است!»  
خود را بدون دلیل مقصر اتفاقات منفی می‌دانید. مثلاً اگر دوستتان حال خوبی نداشته باشد، فکر می‌کنید «حتماً کاری کردم که ناراحت شده». به عوامل دیگر هم فکر کنید.  

---

۱۰. "استدلال احساسی" 
ذهنتان می‌گوید: «احساس می‌کنم بد هستم، پس حتماً بد هستم!»  
اگر احساس اضطراب دارید، نتیجه می‌گیرید «حتماً خطری در راه است». اما احساسات همیشه منطقی نیستند. از خود بپرسید: «آیا شواهد عینی هم این را تأیید می‌کنند؟»  

---

چگونه با تحریف‌های شناختی مقابله کنیم؟  
- "خودآگاهی را تقویت کنید:" افکار منفی را یادداشت کنید و تحریف‌های پشتشان را شناسایی کنید.
- "سؤال بپرسید:" «آیا این فکر بر پایه واقعیت است یا ترس؟»  
- "جایگزین‌های سالم بسازید:" به‌جای «همه‌چیز بد است»، بگویید «بعضی چیزها خوب پیش رفتند».  
- "مهربانی با خود:" مانند یک دوست دلسوز با خود صحبت کنید.  

---

ذهن ما گاهی دشمنی بیش‌ازحد سختگیر می‌شود. اما با تمرین، می‌توانیم قاضی درون را به مربی دلسوز تبدیل کنیم. دفعه بعد که افکار منفی هجوم آوردند، نفس عمیقی بکشید و از خود بپرسید: «آیا این فکر مفید است یا تنها یک تحریف شناختی؟»  

اگر احساس می‌کنید این تحریف‌ها زندگی شما را تحت تأثیر قرار داده‌اند، مشاوره با یک روانشناس می‌تواند راهگشا باشد. به‌خاطر داشته باشید: تغییر افکار، کلید تغییر جهان است!  

---  
امیدواریم این مطلب برای شما مفید بوده باشد. نظرات و تجربیات خود را درباره خطاهای فکری با ما به اشتراک بگذارید! 🧠✨

 

رضا کاکرودی | روانشناس بالینی

www.instagram.com/rezakakroudi

www.youtube.com/rezakakroudi