آدمها بیشتر وقتا نمیخوان واقعیتو بدونن!

«آدمها بیشتر وقتا نمیخوان واقعیتو بدونن، میخوان یهجوری باهاش کنار بیان»
گاهی مراجع با صداقت عجیبی میپرسه:
ـ «یعنی من مریضم؟ یعنی من مشکل دارم؟»
و من میدونم که دنبال یه لیبل نیست،
دنبال یه راهیه برای اینکه این حجم از درد، بالاخره یه جایی معنا پیدا کنه.
گاهی هم میپرسن:
ـ «یعنی اینا همه از بچگی منه؟»
و توی صداشون امیدی هست برای اینکه بتونن کسی رو مقصر بدونن،
تا چند لحظه بار از دوششون برداشته شه.
ولی رواندرمانی نه دنبال لیبله،
نه دنبال مقصر.
رواندرمانی بیشتر شبیه آینهست:
یه جا که بشه بیقضاوت نگاه کرد،
و کمکم با اونچیزی که هستیم، حرف زد… بدون فریاد.
بعضی روزها، حتی سکوتِ بین دو جملهی مراجع،
از صدتا جمله مهمتره.