روان‌نویس | رضا کاکرودی - روانشناس بالینی و روان‌درمانگر

وبلاگ رسمی رضا کاکرودی، روانشناس بالینی. ارائه تحلیل‌های روان‌شناسی، تکنیک‌های خودیاری و مطالب تخصصی در حوزه سلامت روان و درمان شناختی-رفتاری (CBT).

چرخه انتخاب‌های اشتباه در رابطه؛

چرا به آدم‌های مشابه جذب می‌شویم؟


 

یکی از تجربه‌های مشترک بسیاری از افراد این است که در روابط عاطفی، «الگوهای تکراری» را تجربه می‌کنند. رابطه تمام می‌شود، اما رابطه بعدی دوباره با فردی شبیه قبلی شکل می‌گیرد؛ کسی با همان ویژگی‌ها، همان رفتارها و همان نقاط دردناک. این موضوع فقط یک اشتباه ساده در انتخاب نیست؛ یک چرخه عمیق روان‌شناختی است که بدون آگاهی، بارها تکرار می‌شود.


 

مغز ما در روابط به دنبال آشناها می‌گردد، نه لزوماً مناسب‌ترین افراد. آنچه برای ما آشناست، احساس امنیت می‌دهد؛ حتی اگر آن آشنایی دردناک، سرد، بی‌ثبات یا آسیب‌زا باشد. مغز ترجیح می‌دهد «چیزی را انتخاب کند که بلد است» تا چیز جدیدی که نیاز به یادگیری تازه دارد. برای همین بسیاری از ما، جذب الگوهایی می‌شویم که از کودکی در ذهن ما نقش بسته‌اند: نوع برخورد، میزان توجه، شیوه محبت، حتی نوع دعوا کردن.


 

این الگوها معمولاً از تجربه‌های اولیه شکل می‌گیرند. اگر فردی در کودکی با تجربه بی‌توجهی، عدم ثبات، سردی عاطفی یا کنترل‌گری بزرگ شده باشد، مغز در بزرگسالی همان الگوها را به عنوان «عشق آشنا» می‌شناسد. این آشنایی به‌ظاهر امن است، اما در واقع فرد را دوباره در همان چرخه ناراحتی قرار می‌دهد.


 

چرا این چرخه ادامه پیدا می‌کند؟ چون مغز در روابط عاطفی به دنبال تکمیل داستان ناتمام است. فرد ناخودآگاه تلاش می‌کند با انتخاب شریک شبیه گذشته، «پایان متفاوتی» بسازد. اما واقعیت این است که آدم‌ها تغییر نمی‌کنند فقط چون ما می‌خواهیم. نتیجه؟ همان درد، همان خستگی، همان تکرار.

 

اما این چرخه قابل‌شکستن است. اولین قدم، شناخت الگوهای تکراری است. باید ببینید جذب چه ویژگی‌هایی می‌شوید؟ چه رفتارهایی در شریک عاطفی، برای شما «جذاب» اما در نهایت «آزاردهنده» می‌شود؟ چه نقاط مشترکی بین روابط گذشته‌تان وجود دارد؟ آگاهی از این شباهت‌ها، در واقع روشن کردن چراغی است که از مسیر قدیمی دورتان می‌کند.
 

گام دوم، توجه به نیازهای عاطفی واقعی است. بسیاری از ما از رابطه چیزی می‌خواهیم اما در عمل برعکسش را انتخاب می‌کنیم. کسی که به ثبات نیاز دارد، ممکن است جذب آدم‌های بی‌ثبات شود چون آن‌ها برایش آشنا هستند. کسی که عشق آرام می‌خواهد، جذب رابطه‌های پرتنش می‌شود چون تنش را از کودکی تجربه کرده. وقتی نیاز واقعی مشخص شود، انتخاب‌ها تازه شکل دیگری به خود می‌گیرد.
 

گام سوم، یاد گرفتن رابطه سالم است. رابطه سالم مهارتی آموختنی است—یک مهارت که با شناخت خود، مرزگذاری، آگاهی هیجانی و تعامل متعادل ساخته می‌شود. و اگرچه در ابتدا ممکن است «کسل‌کننده» یا «کم‌هیجان» به نظر برسد، اما آرامشی که ایجاد می‌کند، همان چیزی است که اغلب افراد سال‌ها دنبالش بوده‌اند.
 

چرخه انتخاب‌های اشتباه تا زمانی ادامه دارد که فرد فکر کند این «سرنوشت» اوست. اما وقتی آگاهی وارد شود، مسیر کاملاً تغییر می‌کند. مغز می‌تواند یاد بگیرد الگوهای جدید را امن بداند؛ می‌تواند یاد بگیرد عشق سالم، بی‌ثباتی و درد نیست؛ می‌تواند یاد بگیرد رابطه امن، جذابیت خودش را دارد.

 

شکستن این چرخه یعنی ساختن آینده‌ای متفاوت؛ آینده‌ای که در آن رابطه نه تکرار زخم‌های گذشته، بلکه شروع فصل جدیدی از رشد و آرامش باشد.

 

__ رضا کاکرودی | روانشناس بالینی
 

چرا آدم‌هایی که دوستشون داریم، بهمون آسیب می‌زنن؟

این سوالی‌ه که خیلی‌ها می‌پرسن.

واقعیت اینه که آدمی که بهش وابسته‌ای، می‌تونه عمیق‌ترین زخم‌ها رو بزنه.

اما دلیلش همیشه «بد بودن» یا «بی‌احساس بودن» نیست.

سه ریشه اصلی داره:

۱) ما به آدم‌های شبیه گذشته جذب می‌شیم:

مغز عاشق «چیزهای آشنا»ست.

حتی اگر اون آشنا، دردناک بوده باشه.

برای همین گاهی وارد رابطه‌هایی می‌شیم که الگوهای قدیمی رو تکرار می‌کنه.

۲) عشق، چشم ما رو روی واقعیت می‌بنده:

وقتی کسی رو دوست داریم، ناخودآگاه برایش توجیه می‌سازیم:

«خسته بود»

«استرس داشت»

«من اشتباه کردم»

این دفاع‌ها باعث می‌شه رفتارهای آسیب‌زننده ادامه پیدا کنه.

۳) بعضی‌ها بلد نیستن سالم عشق بورزن:

دوست داشتن کافی نیست.

آدمی که ترس از رها شدن، خشم فروخورده، یا ناایمنی داره

ممکنه ناخواسته آسیب بزند.

نه چون نمی‌خواهد،

چون بلد نیست.

 

پس باید چکار کرد؟

یک: رفتار رو ببین، نه حرف رو

آدم‌ها همیشه با رفتارشون حرف می‌زنن.

دو: مرز بگذار:

هر چیزی که ازش بگذری، تبدیل می‌شه به «استاندارد رابطه».

سه: مسئولیت خودت رو بپذیر:

وقتی بفهمی چرا انتخابت این آدم بوده، اون‌جاست که چرخه قطع می‌شه.

 

اگر خواستی، در پست بعدی درباره «مرزهای رابطه سالم» مطلب کامل می‌نویسم.

— رضا کاکرودی


 

چرا وارد رابطه‌هایی می‌شیم که از اول می‌دونیم اشتباهه؟

همه‌مون حداقل یک‌بار این تجربه رو داشتیم:

قبل از شروع رابطه، یک صدای آروم ته ذهنمون می‌گه «این رابطه آخرش دردسر می‌شه»

اما باز هم می‌ریم توش.

این رفتار معمولاً نشونهٔ ضعف یا نادانی نیست.

بیشتر وقت‌ها ریشه‌های عمیق‌تری داره:

۱) نیاز به دیده شدن قوی‌تر از عقل عمل می‌کنه:

وقتی مدت‌ها احساس تنهایی کردیم، کوچک‌ترین توجه می‌تونه تبدیل بشه به یک نشئگی عاطفی.

اون‌جاست که مغز بخش منطق رو خاموش می‌کنه.

 

۲) الگوی قدیمیِ «نجات دادن» فعال می‌شه:

بعضیا ناخودآگاه جذب آدم‌هایی می‌شن که باید نجاتشون بدن.

چون سال‌ها نقش ناجی رو برای خانواده یا رابطه‌های قبلی بازی کردن.

 

۳) ترس از تنها موندن خیلی بزرگه:

گاهی رابطه اشتباه، از تنهایی کمتر می‌ترسونه.

مغز انتخاب می‌کنه «کم‌دردتره» رو برداره، نه «درست‌تره» رو.

 

۴) صدای هشدار اولِ رابطه رو جدی نمی‌گیریم:

بدن معمولاً قبل از ذهن می‌فهمه رابطه سالم نیست.

دل‌درد، بی‌قراری، سنگینی معده…

اما ما با منطق بی‌جا و امید زیاد، این سیگنال‌ها رو خفه می‌کنیم.

 

۵) خیال می‌کنیم این‌بار فرق می‌کنه:

بزرگ‌ترین فریب ذهن همین جمله است.

اما واقعیت اینه که اگر رفتار دو طرف تغییر نکنه، نتیجه دقیقاً مثل دفعه قبل خواهد بود.

 

پس باید چکار کرد؟

سه سؤال طلایی قبل از شروع هر رابطه:

۱) آیا این رابطه نیازهای اساسی من رو تأمین می‌کنه؟

(امنیت، احترام، صمیمیت، رشد)

۲) آیا الگوی تکراری من در این رابطه هم وجود داره؟

(نجات دادن، تحمل، دویدن یک‌طرفه، ترس از رها شدن…)

۳) اگر رفتار طرف مقابل همین شکلی بمونه، من می‌تونم یک سال دیگه هنوز کنار او باشم؟

اگر جواب «نه» باشه، یعنی رابطه از اول اشتباهه.
 

اگر خواستی، در پست‌های بعدی درباره «شناخت رابطه سالم قبل از شروع» مفصل‌تر می‌نویسم.


— رضا کاکرودی